عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) : عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست وام ده تا هوش را خانه فروشی زند. خاقانی. دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد. خاقانی. عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان خانه فروشی بزن آستنی برفشان. خاقانی
عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) : عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست وام ده تا هوش را خانه فروشی زند. خاقانی. دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد. خاقانی. عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان خانه فروشی بزن آستنی برفشان. خاقانی
رجوع به باده فرسا شود، بقولی موضعی است در بطن فلج از یمامه و آنانکه بر این عقیده اند در بیت اعشی، بجای درتا درنا خوانده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 79: 3، 4، 12، 17 شود
رجوع به باده فرسا شود، بقولی موضعی است در بطن فلج از یمامه و آنانکه بر این عقیده اند در بیت اعشی، بجای درتا درنا خوانده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 79: 3، 4، 12، 17 شود
فروشندۀ باده. می فروش. خمرفروش. خمار. شرابی. نبّاذ. شراب فروش: در حیرتم از باده فروشان کایشان زین به که فروشند چه خواهند خرید! خیام. کرده ام توبه بدست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی. حافظ. سرّ خدا که عارف سالک بکس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید. حافظ. آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده. حافظ. تو بزم ساز بعشرت که صبح باده فروش پی صبوح تو این تخته از دکان برداشت. حسین ثنایی (از آنندراج)
فروشندۀ باده. می فروش. خمرفروش. خمار. شرابی. نَبّاذ. شراب فروش: در حیرتم از باده فروشان کایشان زین به که فروشند چه خواهند خرید! خیام. کرده ام توبه بدست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی. حافظ. سِرّ خدا که عارف سالک بکس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید. حافظ. آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده. حافظ. تو بزم ساز بعشرت که صبح باده فروش پی صبوح تو این تخته از دکان برداشت. حسین ثنایی (از آنندراج)