جدول جو
جدول جو

معنی باده فروشی - جستجوی لغت در جدول جو

باده فروشی
(دَ /دِ فُ)
عمل باده فروش. کار فروشندۀ باده.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده فروش
تصویر باده فروش
فروشندۀ باده، می فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برده فروش
تصویر برده فروش
فروشندۀ غلام و کنیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده نوشی
تصویر باده نوشی
باده خواری، شراب خواری
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ / نِ فُ)
عمل بهانه فروش.
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
عمل باده نوش. میخواری. شرابخواری. میخوارگی. باده پیمائی. شرابخوارگی. می گساری. باده خواری. باده گساری کردن. باده گرفتن. می خوردن. باده کشیدن. باده نوشیدن. می زدن. می گساردن. باده خوردن. باده گساردن
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ فُ)
عمل گنده فروش. رجوع به گنده فروش شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ فُ)
عمل خرده فروش. مقابل عمده فروشی.
- کار خرده فروشی، عمل خرده فروشی کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ فُ)
عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) :
عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست
وام ده تا هوش را خانه فروشی زند.
خاقانی.
دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان
خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد.
خاقانی.
عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان
خانه فروشی بزن آستنی برفشان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ فَ)
رجوع به باده فرسا شود، بقولی موضعی است در بطن فلج از یمامه و آنانکه بر این عقیده اند در بیت اعشی، بجای درتا درنا خوانده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 79: 3، 4، 12، 17 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
فروشندۀ باده. می فروش. خمرفروش. خمار. شرابی. نبّاذ. شراب فروش:
در حیرتم از باده فروشان کایشان
زین به که فروشند چه خواهند خرید!
خیام.
کرده ام توبه بدست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی.
حافظ.
سرّ خدا که عارف سالک بکس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.
حافظ.
آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده.
حافظ.
تو بزم ساز بعشرت که صبح باده فروش
پی صبوح تو این تخته از دکان برداشت.
حسین ثنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنده فروشی
تصویر گنده فروشی
عمل و شغل گنده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده فروشی
تصویر برده فروشی
عمل و شغل برده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده فروشی
تصویر عمده فروشی
وسپور فروشی عمل عمده فروش، مغازه عمده فروشی مقابل خرده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده فروشی
تصویر خرده فروشی
عمل و شغل خرده فروشمقابل عمده فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه فروشی
تصویر خانه فروشی
فروختن خانه خود یا دیگری، عرض تجمل و ساز و برگ و سامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده نوشی
تصویر باده نوشی
عمل باده نوش شرابخواری میخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده فروش
تصویر برده فروش
فروشنده برده فروشنده غلام و کنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه فروشی
تصویر بهانه فروشی
عمل بهانه فروش عذر (بیجا) آوردن، ادعای بیجا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه فروشی
تصویر کاه فروشی
شغل و عمل کاه فروش، دکان و محل کاه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده فروشی
تصویر عمده فروشی
((~. فُ))
فروش کالا به صورت کلی، مقابل خرده فروشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده نوشی
تصویر باده نوشی
شراب خواری، می خواری
فرهنگ فارسی معین
اسم خراباتی، خمار، می فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باده پیمایی، باده گساری، شراب خواری، می خواری، می گساری
فرهنگ واژه مترادف متضاد